۱۳۹۱ بهمن ۳۰, دوشنبه

جشن اسفندگان( روز ملی زن )

پنجمین روز هر ماه باستانی بنام سپندارمزدا مشاسپند نام گذاری شده است.سپندارمزدا یا اسفند،در نامه وستا (اسپنته آرمیتی)به معنی فروتی و بردباری می باشد و نیز نام دوازدهمین ماه از سال خورشیدی است و چون نام ماه و نام روز برابر شود آنرا جشن می گیرند.این امشاپسند (سپندان=پاکان جاوید و مراحل رسیدن به آفریدگار)در نقش مادی خود نگهبان زمینی است و از آنجا که زمین نیز مانند زنان در زندگی انسان نقش باروری و باردهی دارد جشن اسفندگان بنام جشن بانوان یا روز زن گفته می شود.در نامه وستا قسمت سروش شت می خوانیم:میستایم زنان و مردانی که از میان همگان رفتار نیک تری دارند و نیکی آنا از سوی اهورامزدای پاک داوری می گردد.
بهنگام گواه گیری(عقد کنان)موبد چنین سفارش می کند:(داد و آیین سپندارمزدا مشاسپند فروتنی و مهربانیست اندر گیتی آزاده و فروتن باشید با یکدیگر دوستدار و مهربان باشید خود پسند نباشید خوش ببین باشید خویشان مستمند را ننگ ندانید و از خواسته خویش یاریشان دهید.آموزشگاه و بیمارستان و دیگر بنیادهای نیک نهید و چون زمین سودبخش و بردبار باشید زمین را پاک و آبادان دارید.)
در روز اسفندگان کارهای جاری خانه به مردان و پسران واگذار می شود و زنان و دختران کفش و لباس نو میپوشند و حتی دختر بچه ها که در خانه استاد خود و زیر نظر کدبانو آموزش خانه داری می دیدند مانند دیگر بانوان کار انجام نمی دادند و هدایای از کدخدای خانه(مردان خانه)دریافت می کردند که به این طریق از پذیرش زحمات بانوان خود که به راستی و مهربانی و پرهیزگاری و پارسایی سرآمد بودند سپاس گذاری می کردند.
با توجه به نقشی که الهه های مادر رب النوهای مونث در ایران باستان در ایرانیان آریایی و یا بومی،پیش از کوچ آریاییان داشته است،احترامی که آیین زرتشت برای زن قائل است،گذشته از دیدگاه شخصی و انسانی زرتشت که بسیار پذیرفتنی بنظر میرسد،در سراسر ادبیات مزدیسنا همواره زن مورد توجه ویژه بوده است و با آنچه که تا کنون به دست آمده است هیچ مورخی نمیتواند سخن برتری مرد بر زن بمیان آورد و اگر در میدان اسطوره های ادبیات مزد یسنایی،مردان نامدار قلمروی زندگی مادی را می سازند،یلان زندگی غیر مادی بیشتر ایزد بانوان بسیار ارجمندی هستند که ستایش آنها و توانایهایشان زیباترین برگ های غنایی ادبیات مزدیسنای را به خود اختصاص داده اند.
روز جشن اسفندگان زنان و مردان در دشتی فراخنا در دل زمین نهال می نشاندند.تعداد اصل نهال ها برای هر خانواده بشمار فرزندانش بود که آنان نیز می توانستند در این امر سهیم باشند و با یاری پدر و مادر در آبادانی دایر کردن زمینی بایر هکاری کنند و با کاشت هر درخت در خوشنودی سپندارمزدا مشاسپند که نگهبان زمینی است شریک باشند.

در دههای پیش زنان روستای همپای شوهر خود در باغها و صحرا و دشت ها بیل در زمین می دواندند انان که نهال و درختان میوه مثل توت،زردآلو،انجیر و... در لب جویبار ها می نشاندند نخست سکه ای در ریشه نهال قرار میدادند و آنگاه با خاک ریشه را می پوشاندند که با این عمل نگهبان فلزدات یعنی شهریور امشاسپند را به یاری می طلبیدند که نهال،ریشه در خاک بدواند.
فرزندان نیز به خوبی می آموختند و ضرب المثل در آن دیگران کاشتند و ما خوردیم،ما بکاریم تا دیگران بخورند را تجربه می کردند .پس از پایان کاشت،آنان در میدانی بزرگ گرد می آمدند و ضمن عرض شاد باش بمنظور برگزاری جشن،آرزوی تندرستی و شاد زیستی برای یکدیگر می کردند و خویشاوندان و نزدیکان ترجیها کودکان نسخت آینه به دیگران نشان می دادند و آنگاه گلاب در دستشان می ریختند و به چهره حاضران میپاشیدند.
پس زنان شایسته و هنرمند در امور و فنون کشت و زرع،دامپروری،پرورش کرم ابریشم،زنبور داری،اسب سواری و حتی نوازندگی و موسیقی و جنگ آوری و نبرد با حیوانات که امروزه به آن گلادیاتور می گویند آوازه استادی و پهلوانی داشتند به دریافت جوایزی از بزرگان نایل می شدند و پس از آن جشن با شادمانی و سرور به پایان می رسید.
ایرانیان دوران باستان همچون سایر اقوام هم دوره خود،از گذشته های دور تحت تاثیر و نفوذ مادر خدایان بوده اند که آنان را حمایت می کردند.با دگرگونی نقش زن بعنوان عنصری سودمند در جامعه گروه خدایان مادینه نیروی برتر شدند و دست به افرینش و کارهای خارق العاده زدند.این بانو خدایان دارای تندیس های بوده اند که در جای جای سرزمین ایران و دیگر نقاط جهان یافت شدند.این پیکرها خصوصیات زنانه بارزی دارند که نماد باروری و مادری و زایش آنهاست.همانطور که قبلا بیان شد با آغاز پیام آوری زرتشت پرستش چند خدای کنار گذاشته شد و یکتا پرستی به معنی واقعی خود مطرح گردید.پس سایر خدایان به مقام پایین تر نزول کردند و بدین ترتیب امشاسپندان و ایزدان با حضور خود مفاهیم انتزاعی بر خواسته از این خدایان را در درون خود و در باور مردمان حفظ نمودند.این فاصه گرفتن از خدایان اساطیری بطور کامل نبوده و آدمی که مجذوب قدرت بی زوال بانو خدایان اسطوره ای خود بود با اقدامی جبران بخش از قدرت مافوق طبیعی زنانه آنها را در قالب های دختر شاه پریان و داستانهای روزمره خود جای داده و قسمتی دیگر را به صورت زن برتر در ادبیات خود زنده می کند و در یک کلام می توان گفت در جهان بینی انسان باستان ابر انسان زن بوده است.
آناهیتا و اشی از جمله ایزدبانوهای ایرانی می باشند که در جای جای نوشته های باستانی جلوه می کنند.در امشاسپندان از لحاظ زبان شناسی زبان اوستای،سه امشاسپند نخستین یعنی وهومن،اشه وهیشته و خشتره و ئیریه نرینه هستند و سه امشاسپند بعد یعنی سپنته آرمئیتی و هئوروتات و امرتات از نظر لغوی،مادینه اند.از سوی دیگر با نگرشی ژرف در معنای این سه نیروی اهورای:سپنته آرمئیتی:مهرورزی افزاینده که بعدها به شکل سپندارمزد یا اسفند تغییر شکل داده است که در باور باستان،زمین نماد آن است.
هئوروتات:رسایی که زایش،بالندگی و خروش آبها و چشمه ها در ذهن ایرانی یادآور این نیروی خدایست.
امرتات:بی مرگی و جاودانگی که رویش و بالندگی گیاهاه و سبزینگی،نماد باستانی آن است.


می توان دریافت که هسته اصلی این سه امشاسپند،مهرورزی و عشق بی آلایش و از خود گذشتگی و پروراندن و زایندگی است و نشانگر اهمیت نقش زن و مادر در اندیشه و باور انسان نخستین و ایرانیان باستان است.چنانکه در ادبیات ایرانی نیز ما در طبیعی،مام میهن،... بسیار به چشم می خورد.
اگر در باور ایرانی مرد دارای قدرت مردانگی و تفکر و خردورزی بیشتری است،در برابر آن زن نیز دارای مهرورزی،عشق پاک،پاک دامنی و از خود گذشتگی فراوان تری است که هر یک از این و به تنهای راه به جای نبرده و حتی روند پویایی گیتی را هم به ایستایی می کشد.اگر مردان بدنه هواپیمای خوشبختی اند،زنان موتور آنند که پیکره این موتور و موتور بی بدنه هیچکدام به تنهای به اوج سعادت نمی رسد بلکه ذره ای حرکت و جنبش هم برایشان ناممکن است.
درگاهان ستوده شده،زرتشت خوشبختی بشر را وابسته به میزان دانش و خرد انسان می داند،نه جسیت و قومیت و رنگ و نژاد.
و از دیدگاه وی همه ی انسانها-همه ی زنان و مردان-دارای حقوق برابرند.او دختران را در گزینش همسر آزاد شمرده و عشق پاک و دانش نیک را دو معیار اصلی می داند و خوشبختی همسران جوان را در زندگی زناشویی در این می داند که هر یک بکوشند تا در راستی از دیگری پیشی جوید.
این هماهنگی و میانه روی پیامبر بسیار ارزشمند و قابل توجه است.در زمانی که در بسیاری از سرزمین ها و فرهگ های جهن باستان،دختر منفور خانواده بود و حتی گاهی پس از زایش بی درنگ زنده زنده به گور می رفت؛در ایران باستان،زن همکار و همفکر مرد در زندگی زناشویی و حتی گاهی در زمینه حقوقی-دینی و مذهبی-جنگ و پهلوانی بوده است،خوانده می شود.
برابری زن و مرد:ما همه فروهران و روانهای زنان و مردان پارسا و راست را می ستاییم (یسنا 35-3).
آموزش زن و فرزند:زن وفرزند خود را از تحصیل دانش و کسب و هنر باز مدار تا غم و اندوه بر تو راه نیابد و در آینده پشیمان نگرددی ( پند نامه آذر باد ماراسپند ).
در ازدواج:دختر خود را به شوهری ده که هوشیار و دانا باشد.درگاه ائوی سروترم به زن پارسای درود فرستاده شده که در اندیشه و گفتار و کردار راست و پاک بوده و از راه علم و دانش ،احترامی بدست آورده و نسبت به شوهر صمیمی و فداکار باشد.در فروردین پشت کرده 30،نام زنان بسیاری نیز که از نظر میهن دوستی ،دین پروری ،فرزانگی و پارسای به گروه روانان جاوید پیوسته اند یاد آوری و به روان آنان درود فرستاده می شود.
بنا به نوشته های کتاب نیزنگستان ،زنان می توانند در سرودن یسنا و برگزاری مراسم مذهبی با مردان همکاری کنند یا خود مبادرت نمایند و حتی زنان در دوران سالخوردگی می توانند وظیفه نگهبانی آتش مقدس را بر عهده گیرند.
بنا به نوشته کتاب متیکان هزار دادستان ( هزار قانون ) زنان دانشمند می توانند به شغل وکالت دادگستری پرداخته و حتی بر مسند قضاوت بشینند.
اینک گزیده های در مورد جایگاه مادر ایرانی در دوران باستان :
با پدر و مادر خود مودب و فرمانبردار باش و به سخنان آنان گوش فرا ده،زیرا تا پدر و مادر زنده اند فرزند چون شیریست که در بیشه باشد و از هیچ نترسد ولی چون گذرند ،فرزند چون بیوه زنی است که زیر دست دیگران گردد و هرچه از او بستانند دم نتواند زد. ( اندرز آذر باد ماراسپندان).
جوانان برای عروسی از والدین کسب اجازه می نمایند. ( کنرنفون ).
فرزندان در حضور پدر و مادر بدون اجازه نمی نشستند.
( اسفندگان روز همه ی زنان ایرانیست . صرف نظر از اینکه بارور بشوند تا مادر شوند یا بارور نشوند.پس اگر می بینیم که در فرهنگ ایرانی ااصراری نیست تا این روز را (روز مادر )بنامند به این خاطر است که در فرهنگ ایرانی زن بود یک ارزش است و بارور شدن و مادر بودن یک موهبت است و بس.
روزی است که نسخه اش را بیگانگان برای زن ایرانی ننوشته اند.ما باید بر خود ببالیم که هزارها پیش تر از ملل به اصطلاح متمدن امروزی نیاکان مان روزی را برای ارج نهادن به جایگاه زن در جامعه بر گزیده اند.)



روز پنجم اسفند ماه برابر است با جشن اسفندگان ( روز ملی زن ).

۱۳۹۱ بهمن ۱۹, پنجشنبه

شرح حال و تاریخچه مختصری از دوره زندگی شاه نعت الله ولی

شرح حال و تاریخچه مختصری از دوره زندگی شاه نعمت الله ولی

هو غوث لواصلین و فخرالعاشقین،شته نورالدین سید نعمت الله بن سید عبدالله بن محمد بن عبدالله بن کمال الدین بن یحیی بن هاشم بن موسی بن جعفر بن صالح بن محمد بن جعفر بن الحسن بن محمد بن جعفر بن محمد بن اسمعیل بن ابی عبدالله محمد بن الباقر بن علی زین العابدین بن حسین بن علی الوی و فاطه بنت النبی صلوات اله و سلامه علیه.و علیهم اجمعین.وبدین ترتیب نسبت این عارف بزرگ با بیست واسطه به امیر مومنان علی بن ابیطالب علیه الصوات و السلام میرسد.
آباء و اجداد امجدادش همه صاحب مقامات عالیه و از اهل مکاشفه و ریاضیات و کرامات بوده اند و جدش در شهر حلب (سوریه فعلی) اقامت داشته است.
پدرش سید عبدالله از عربستان و حلب به ایران آمده و پس از گشت و گذار در بلاد مختلف،سرانجام در کرمان رحل اقامت افکنده است.
سید بزرگوار،نعمت الله،در روز پنج شنبه بیست و دوم ثنه ثلاثین و سبعمائه (730)و بعضی نوشته اند در ثنه احدی و ثلاثین و سبعمائه (731) هجری قمری در قبصه کهسان از توابع هرات متولد شده است والده مادر جده سید از شبانکاره فارس بوده است.
سید مقدمات علوم را نزد شیخ رکن الدین شیرازی تحصیل نموده و از پنج سالگی آثار هوش و زکابت از جبین و حالش ظاهر بوده است.
علم بلاغت را نزد شیخ شمس الدین مکی و الهیات را در خدمت سید جلال الدین خوارزمی و علم کلام و اصول را پیش قاضی عضدالدین خوانده و در درباره مطالب کتاب مرصادالعباد و متن فصوص مباحثات زیادی نموده است.
نظر به اینکه به صحبت و ملاقات اولیا ،و مشایخ رغبت وافر داشته به مسافرت پرداخته و سیر و سیاحت را اختیار نموده است.
مدت هفت سال تمام در مکه معظمه اقامت داشته و در این مدت به ملاقات قطب الدین راضی نائل شده است.
سید نمت الله از مکه به مصر رفته و در آنجا به زیارت سلطان حسین اخلاطی موفق شده است و سپس به ایران آمد و در سراب آذربایجان سید قاسم الانوار در ضغر سن به خدمت سید آوردند و مورد التفات و عنایت وی قرار گرفته در سفر ماوراءالنهر چندی به شهر سبز توقف کرد و در کوهستان سمرقند اربعین ها داشت و در سرمای زمستان فردا وحیدا در مغازه های کوه به ریاضت پرداخت و از کثرت برف راهها مسدود شد.
در فصل بهار که برف ها بتدریج بگداخت و صیادان بدان کوهسار رفتند سید را در غاری دیدند و متحیر ماندند که چگونه تک و تنها زمستان به آن سختی را در غار کوه بسر برده است.
سید معاصر اسیر تیمور گورکانی بود و در حدود کوهستان اور گنج به واسطه مشاهدیه بعضی کرامات:غریب نود هزار کس به سید اظهار ارادت کردند.
امیر سید کلال که فرقیه نقشبندیه به او انتساب دارند از این معنی برآشفت و به خدمت امیر تیمور رسید و از سید سعایت کرد و به تیمور گفت که سید قصد خروج و داعیه سلطنت دارد او را از این صفحات باید بیرون کرد که فسادی روی ندهد چون سید مستحضر شد فرمود تا حلوای امیر کلال را نخوریم از خراسان بیرون نرویم و آخر هم چنان شد که سید فرموده بود.
چون امیر کلال قطب فرقیه نقشبندیه در خدمت امیر تیمور بسعایت از سید نعمت الله پرداخت و سخنان مفسدانه و مقرضانه به زبان آورد امیر تیمور خود شخصآ در یکی از مغارات به ملاقات سید رفت و پس ازسخنان بسیار که ما بین آن دو رد و بدل شد امیر به سید اظهار داشت شما از ولایت ما کوچ کنید و بجای دیگر بروید سید پس از تفکر گفت:به هر ملکی که رفتم و به هر سرزمینی سیر کردم مملکت شما بود پس کجا باید شد!القصه سید به ماوراءالنهر رفت و در آنجا بود که میر حسینی سادات صاحب کنزالرموز و مصباح الارواح سیده حسیبه نسیبه که خواندزاده سلطان بخت:بنت میرعمادالدین حمزه حسینی الهروی بود به قصد ازدواج سید درآورد و در آن وقت سید شصت سال داشت پس از این ازدواج سید به جانب کرمان آمد و در کوه لنبان اقامت اختیار کرد و در اینجا بود که سید زاده بزرگوار سید برهان الدین خلیل الله فرزند آن جانب متولد شد.
چندی هم به تفت یزد توقف فرمود و خانقاهی در آن محل ساخت و سلطان اسکندر بن عمر شیخ:مدت چهار سال امورات و سرپرستی آنجا را به سید موحبت کرد و از دور و نزدیک و ترک و تاجیک علما و فقرا به خدمت وی می آمدند و سر ارادت بر آستانش مینهادند.
در تفت یزد بود که مولانا شرف الدین علی یزدی و خواجه صائن الدین علی ترکه اصفهانی بخدمت سید رسیدند و با شاره او مسافرت مصر و شام گزیدند.
جناب سید وقتی به شیراز آمدند سید ابولوفا و سید محمود واعظ مشهور بداعی و حافظ شیرازی و بدرعلامه دوانی و شیخ ابولسحق بهرامی و علامه شریف جرجانی شرف خدمت او را دریافتند.
اجمالن اینکه جناب سید نعمت الله از مشاهیر عرفا و اولیا بوده است جامع علوم عقلیه و نقلیه و صاحب مراتب ضوقیه و کشفیه بوده است و مدت ها در سمرقند و کوه صاف که در نواحی بلخ واقع است مجاهده نموده و ریاضت کشیده است و در کرامات و خوارق عادات مشهور عالم و علوم پایه و سمو مایه مسلم بوده است.
در هر کجا بوده بزرگان و اشراف هدیای به درگاهش می فرستادند و از جنابش طلب همت می کردند.
شاه نعمت الله در سفر به هرات مورد عنایت و احترام شاهرخ میرزای تیموری قرار گرفت و فرزند امیر تیمور او را تعظیم بسیار کرد.
سید با اکثر عرفا و اغلب مشایخ زمان خود ملاقات کرده و بیشتر آنها را به حلقه ارادت و طریقت خود کشانیده و جمعی کثیر را تربیت فرمونده است.
جناب شاه داعی الله شیرازی به خدمت سید ارادت تام داشت و شاه قاسم انوار نقش اخلاصش بر لوح دل می نگاشت .
شیخ آذری طوسی خرقه ازدست او پوشیده و مولا فضل الله سید نظام الدین احمد شیرازی باده معرفت را از دست او نوشیده است.
در تعشیع آن جناب کسی را مجال تردید نیست و در بزرگواری وی خاطری را یارای تشکیک نیست.
دولت شاه سمرقندی و قاضی نورالله شوشتری نوشته اند همواره از اطراف هدایای نقدی و جنسی به خدمت سید می آوردند و بی شبه تصرف می کرده است.
شهرت داشته است که لقمه حرام از گلوی سید پایین نمی رود امیر تیمور برای آزمایش این امر خانسالار خود را امر نمود که از ممر حرام طبخی به خدمت سید ترتیب دهد.
خانسالار به در ب دروازه رفته میبیند پیر زنی بره ای بهمراه دارد به زور از او می گیرد و با هم این بره سرقت شده غذایی ترتیب داد و در حضور امیر تیمور بخدمت سید می آورد و سید تناول می نماید.
در این هنگام امیر از سید می پرسد غذایی که میل فرمودید حلال بود یا حرام؟گفت بر من حلال بود و بر شما حرام!امیر در غذب شد و جریان بدست آمدن بره را برای سید نقل کرد سید فرمود از صاحبش تحقیق بفرمایید تا حقیقت امر بر شما معلوم شود!در همین موقع پیر زن برای شکایت و داوری از سرقت بره اش به نزد امیر تیمور میرسد و می گوید پسرم به سرخس رفته بود و من از سلامتی و بازگشت او نگران بودم شنیدم که سید نعمت الله ولی به هرات آمده نذر کردم که اگر پسرم بسلامت از سرخس بازآید این بره را برای سید ببرم پسرم باز آمد و بره را برای سید نعمت الله می آوردم که دم درب دروازه یکی از ملازمان شما به ظلم وستم از من گرفت!... بعد از تقریر این مطلب بر اخلاص و ارادت امیر نسبت به سید افزوده شد.
شاه نعمت الله ولی در طریقه تصوف موسس سلسله معروف نعمت الهی است و این سلسه و طریقت به حضرت امام رضا (ع) میپیوندد و به نام وی مشهور است.
چنانچه شعبه ای بنام سید محمد نور بخش:نوربخشیه و شعبه ای بنام ابونجیب سهروردی:سهروردیه اند.موارد تماییز و تشخیص طریقت نعمت الهی از سایر فرقه صوفیه بسیار است و از همه مهم تر این که طریقه نعمت الهی تابع شریعت است و پیروان این فرقه خود را مقید به انجام اعمال عبادی و شرعی می دانند و مانند پیروان برخی از فرقه های دیگر در انجام اعمال و وظایف دینی بی بند و بار نیستند!پیروان نعمت الهی در مساجد مسلمانان حضور به هم میرسانند و در نماز جماعت شرکت می نمایند.
شاه شجاع شیرازی نیز با وی صبحت داشته و احمد شاه بهمنی از هندوستان به واسطه خوابی دیده بود نسبت به سید اظهار ارادت می کرد و عشق می ورزید .
از فوضلات عهد:سید محمود واعظ و شیخ ابو اسحاق بهرامی و اطعمه شیرازی و شیخ کمال الدین خجندی و شاه قاسم انوار که در مرثیه شاه نعمت الله گفته است:
آن ماه مسافر سفری کرد ز ماهان و خواجه صاین الدین علی ترکه و مولانا شریف الدین علی یزدی جماعتی کثیر از مخلصان و موریدان سید بوده اند چنانکه وقتی جناب سید از کرمان به شیراز می آمد و از کنار مقبره سعدی عازم شهر می شد سید شریف جورجانی و فوضلات شیراز تا خارج شهر به استقبال او شتافتند و مقارن همین حال بارانی تند گرفت میر سید شریف گفت:الحمدالله عجب لطف اللهی متوجه است.
روز ی مقرر بود که در شبستان جامع عتیق شیراز با میرزا اسکندر نماز گذارند حافظ رازی سجاده میر سید شریف را بر طرف سمت راست میرزا اسکندر بگسترد و سجاده سید نمعت الله را به جانب چپ ناگاه سید از در بزرگ بازار ظاهر شد مردم چنان با ازدهام به دست بوس رفتند که بیم آن بود که سید شریف در زیر دست پا خلق هلاک شود سید دست او را گرفته بهمراه خود آورد تا داخل شبستان شدند.
در این موقع میر سید شریف دید حافظ رازی که از تلامزه اوست سجاده او را بر دست راست انداخته لذا از روی ادب او را برچید و به دست چپ گسترد و سجاده سید را به جای سجاده خود بجانب راست پهن کرد.
حافظ رازی به استاد خود میر شریف عرض کرد چرا چنین کرد؟سید شریف گفت:بگذار تو حال اولیا را ندانی.الحاصل شاخ نورالدین سید نعمت الله پس از صد و چهار یا پنج سال عمر و بیست و پنج سال اقامت در قصبه ماهان-کرمان دیده از جهان فرو بست و هجله ی عارف اسرار وجود ماده تاریخ فوت اوست(832 هجری قمری).
سلطان شهاب الدین احمد بهمنی دکنی که از موریدان سید بود.امینی از طرف خود با نقدینه کافی به ماهان فرستاد تا گنبد و بار گاه وسعی و عالی بر مرقد سید بنا کنند.
عدد رسالات حقایق و معارف آیات سید متجاوز از سیصد جلد عربی و فارسی است و ذکر اسامی کلیه آن رسالات موجب تطویل کلام می باشد.
دیوانش را که بالغ بر دوازده هزار بیت است جمع کرده اند و سید داعی الی الله شیرازی بر آن دیوان دیباچه ای نوشته است.
به سید نعمت الله ولی کشف و کرامات زیادی نسبت داده اند از جمله در کتاب سوانح الایام درباره وی این قصه نقل شده سید نعمت الله هنگامی که به مصر می رسد در کنار رود نیل ملاقاتی با سید حسین اخلاطی با حضور جمع کثیری از دراویش به عمل می آورد.
صاحب کتاب می نویسد:پس از این که مدتی از ورود سید نعمت الله به مجلس می گذرد اخلاطی از خلوتگاه خود بیرون می آید و در ورود به مجلس قبل از همه با سید نعمت الله معانقه و مصافحه می نمایید و سپس به یاران دیگر خوش آمد می گویید هنگامی که همه ی افراد حاضر در مجلس در جای مخصوص خود مستقر می شوند سید حسین روی به سید نعمت الله کرده و می گویید:نعمت الله!امروز می خواهیم از حالات شما و از این نعمت دیدار و فیض حضوری که دست داده است بهره مند شوییم.
سید نعمت الله در جواب می فرمایید که شما چیزی ظاهر کنید تا نوبت ما برسد!سید حسین اخلاطی که از علوم غریبه کیمیا و لیمیا بهره ای داشت گوشه ای از آن را به سید نشان داد.
نوبت که به شاه نعمت الله می رسد به سید حسین می فرمایید:هدف و مدعای ما کیمیای فقر محمدی است نه کیمیای مادی!
روز بعد شاه نعمت الله با یاران تودیع می کند وبه قصد مکه عازم سفر می شود.
پس از طی مسافتی ،حقه سر به مهری را به یکی از دراویش همراه خود میدهد تا به سید حسین اخلاطی برساند و باز گردد.
اخلاطی وقتی حقه را می گشاید قدری پنبه و آتش سوزان را در کنار هم میبنید بدون اینکه آتشبه پنبه آسیبی رسانده باشد.
با خود می گویید دریغ و افسوس که نعمت الله را نشناختیم و صحبت او را در نیافتیم.
درویشی که حقه مزبور را به جهت سید حسین برده بود در مراجعت به خاطرش می گذرد که کاش حضرت شاه نعمت الله روزی چند در صحبت سید حسین توقف می فرمود و کیمیاگری را از وی می آموخت و ما دراویش را از این فقر و فاقه نجات می داد و چون بخدمت سید بازگشت سید نعمت الله آنچرا که در راه بخاطر درویش گذشت ظاهر کرد و پاره سنگی را از زمین برداشت و به درویش داد و گفت این سنگ را به جواهری نشان ده و بهای آنرا سوال کن جواهری قطع لعلی میبیند که در عمرش نظر آن را ندیده و بهای آنرا بیش از 1000درم می داند.
درویش پاره سنگ را از جواهری گرفته و بخدمت نعت الله باز می گردد سید دستور میدهد تا آن سنگ لعل شده را صلایه کرده و شربتی از آن بسازند و به هر یک از دراویش چند قطره ای از آن شربت بچشانند و فرمود:
ما خاک راه را بنظر کیمیا کنییم                                             صد درد را به گوشیه ی چشمی دوا کنیم
از اشعار شاه نعمت الله بیش از همه حافظ شیرازی متاثر شده است و مشابهات زیادی از لحاظ مذامین و لفظ بین غزلیات شاه نعمت الله و غزل های حافظ وجود دارد.




در ادامه چکیده ای از اشعار و غزلیات شاه نعمت الله ولی در اینجا بزودی انتشار پیدا می کند.

۱۳۹۱ بهمن ۱۱, چهارشنبه

جشن های ملی و مذهبی زرتشتیان


تقویم ایرانیان از سال ها پیش بر مبنای سال خورشیدی(یعنی بر اساس ارتباط خورشید با زمین)بود.در این نوع تقویم هر سال به دوازده ماه و هر ماه به سی روز تقسیم می شد.بدین ترتیب هر سال سیصد و شصت روز می شد و شروع سال بعد هر سال پنج روز و پنج ساعت و چهل و هشت دقیقه و چهل و هشت ثانیه زودتر انجام می شد.
برای رفع این مشکل هخامنشیان هر شش سال یک ماه به سال اضافه می کردند.
اشکانیان نیز بر مبنای هم تقویم سال را محاسبه می کردند.
ساسانیان نیز سال را به دوازده ماه و هر ماه را سی روز تقسیم کردند و برای هر روز تقسیم کردند وبرای هر روز نیز نامی معین کردند و پنج روز نیز به آخر سال افزودند و این پنج روز را گات ها نامیدند.
به این ترتیب هر سال ساسانی سیصد و شصت و پنج روز می شد و برای حل مشکل پنج ساعت و چهل و هشت ثانیه هر یکصد و بیست سال یک ماه به سال می افزودند.
در آغاز سده ششم میلادی ساسانیان روش سال کبیسه را انتخاب کردند یعنی هر چهار سال یک روز به ماه می افزودند و آنرا به نام اورداد یعنی روز اضافه شده خدادادی می نامیدند.
هفت روز ابتدای هر ماه بنام اهورامزدا و امشاسپندان (اورمزد،بهمن،اردیبهشت،شهریور،سپندارمزد،خرداد،امرداد) و بیست و سه روز دیگر بنام ایزدان است.
روزهای اول هشتم،پانزدهم و بیست وسوم هر ماه بنام خداوند است (اورمزد،دی به آذر،دی به مهر،دی به دین) بنا به آنچه گفته شد،می توان گفت که هر ماه را می توان به دو بخش هفته روزه و دو بخش هشت روزه تقسیم کرد.

این تقسیم بندی ها نزدیک تر شباهت ماه زرتشتی به ماه چهار هفته ای است همان طور که بیان شد در ساسانیان برای هر روز،نامی معین شد که این نام ها عبارتند از:

1. اورمزد:خداوند جان و خرد
2. بهمن:اندیشه(مرام) نیک
3. اردیبهشت:راه درست،دادگری
4. شهریور:توان برگزیده و سازنده
5. سپندارمزد:مهر و آرایش افزاینده
6. خرداد:رسایی و خود شناسی
7. امرداد:بی مرگی و جاودانی
8. دی به آذر:آفریدگار
9. آذر:آتش،فروغ
10.آبان:آبها
11.خیر:خورشید
12.ماه:ماه
13.تیر:ستاره باران
14.گوش:گیتی
15.دی به مهر:آفریدگار
16.مهر:پیمان و دوستی
17.سروش:عمل کردن بر مبنای ندای وجدان،پیام آور راستی ودین
18.رشن:دادگری
19.فروردین:روان پاسدار،پیشرفت
20.ورهرام:پیروزی
21.رام:صلح و آشتی
22.باد:باد(هوای)
23.دین به دین:آفریدگار
24.دین:وجدان و دین
25.اِرد:برکت و نعمت خداوندی
26.اَشتاد:کار،داد،راستی
27.آسمان:آسمان
28.زامیاد:زمین
29.منانتره سپند:گفتار نیک،نماز
30.اَنارام:نور درخشنده و فروغ بی یزال

 نام های دوازده ماه سال نیز عبارت است از:

1. فروردین:ماه فره وشی ها
2. اردیبهشت:ماه راستی ها و دادگری ها
3. خرداد:ماه خودشناسی ها و رسایی ها
4. تیر:ماه برکت و فراوانی
5. امرداد:ماه ابدیت،جاودانی
6. شهریور:ماه نیروی سازنده و برگزیده
7. مهر:ماه دوستی و پیمان
8. آبان:ماه آبها
9. آذر:ماه آتش و فروغ،پاکی
10.دی:ماه دهش،دادآر
11.بهمن:ماه خرد،اندیشه نیک
12.اسفند:ماه مهر وآرامش افزاینده

هر یک از پنج روز آخر سال که در زمان ساسانی به گات ها معروف شده بود دارای اسامی زیر است:

1.اهونود:نام نخستین قسمت از سرودهای زرتشت
2.اشتود:نام دومین قسمت از سرودهای زرتشت
3.سپنتمد:نام سومین قسمت از سرودهای زرتشت
4.وهوخشتر:نام چهارمین قسمت از سرودهای زرتشت
5.وهشتواشت:نام پنجمین قسمت از سرودهای زرتشت

عید ها و جشن های سغدیان و رابطه آن با زرتشت

سغدیان ماههای خود را برابر چهار بخش سال تقسیم کرده بودند نخست نوسرد از ماههای سغدی آغاز تابستان بود بین ایشان و فارسیان در آغاز سال ها و برخی از ماهها ناهمسانی نبود جزء در آن پنج روز که به سال پیوست شده چنانچه در پیش گفته شد و از این رهگذر چنین کردند که پادشاهان را بزرگ بدارند و کارهای خویش را با کارهای آنان نسنجند و بازگشت جم پادشاه را که خواهش ها را بر می آورد روز نخست سال دانست چنانکه شاهان دیگر هم بر این رأی بودند.
برخی از مردم گمان کرده اند که انگیزه ناهمسانی میان آغاز این دو گونه سال ناهمسانی است که در رسدها یافت شده چه نیاکان ایرانیان سال خورشدی را 365 روز و کمی زیادتر از چهار یک روز می دانستند که به اندازه یک شصتم ساعت باشد و این اندازه را جزو همان یک چهارم روز می دانستند.
چون زرتشت پدیدار گشت و کیش بهی آورد و پادشاهان ایران از بلخ به فارس و بابل آمده و به کارهای دینی خود نگریستند و رسدها را نیز نو کردند و دیدند رستاخیز تابستانی به آغاز سال سوم کبیسه به اندازه پنچ روز پیشتر است پس حساب نخست را ترک کرده و به آنچه که با رسد یافته بودند رفتار کردند و مردم آنسوی رود(ماوراء النهر) به همان حال پیشین باز ماند و آن سال را که به احوال آن بارک بینی کرده بودند فرو گذاشتند،پس آغاز سالیان ایشان به این انگیزه ناهمسانی یافت.
برخی می گویند که آغاز سال پارسیان و آغاز سال سغدیان تا پیدایش زرتشت یکی بود ولی چون فارسیان پس از زرتشت ینج روز را به آخر هر ماهی از ماهها کبیسه گفتند مردم سغد از همانجا که جای حقیقی آنها بود دگرگون نکردند.
در آخر ماهها سالهای ایشان بازمانده و پنجه زیادی را در ماههای فارسی پس از فرو گذاشتن کبیسه در آخر آبان ماه باز گذاشتند.
مردم سغد در ماههای خود عیدهای بسیاری دارند که در نزد ایشان بسیار ارجمند است  و مانند عیدها و روزهای فارسیان می باشد و آنچرا که آگاهی از آنها بدست آمده بشرح زیر است:
نوسرد که روز نخست آن نوروز سغدیان است که نوروز بزرگ باشد و روز بیست وهشتم آن برای زرتشتیان بخارا عیدی است که رامش آغام می نامند و در آن عید در آتشکده ای که نزدیک روستای رامش است گرد می آیند و این آغام ها در نزد آنها ارجمندترین عیدهاست و در هر روستای که باشند نزد سرپرست خود برای خوردن وآشامیدن گردد می آیند و این عید برای ایشان در چندین نوبت است.
جرجن که هیچگونه خبری از آن بدست نیامده است.
نیسنج که روز دوازدهم آن ماخیرج یکم است.
بساکنج که روز هفتم آن (بمکح آغام.ن.ب.نکح آغام است) و این روز برای آنها در بیکند.ن.ب.بیسکند،عیدی است که در آن گرد میان و روز دوازدهم ماخیرج دوم است و روز پانزدهم عمس خواره می باشد و در این روز خوردن و آشامیدن را ترک میکنند و از آنچه با آتش پخته شود پرهیز می نمایند و خمیر و میوه و نباتات میخوردند.
اشناخندا که روز هژدهم آن بابه خواره است که بامی خواره گفته می شود یعنی آشامیدن شیره خالص و ناب و روز بیست و ششم کرم خواره است.
مژیخندا که روز سوم آن عید کشمین است و در این روز دردیه بازاری پرپا می شود و بازرگانان از دور و نزدیک در آنجا گرد می آیند و هفت روز این بازار پابرجاست و خرید و فروش رونقی به سزا دارد.
فغکان که روز نخست آن میم سرده نام دارد که معنی آن نیمه سال باشد و روز دوم آنرا (من عیدخواره) می نامند و در آتشکده ها گرد می آیند و چیزی از آرد گاورز و روغن و شکر نپخه اند در آنجا می خورند و برخی از مردمنیم سرده را پنج روز پیش از هنگام می داند که بنا بر رأی فارسیان یکم مهر ماه باشد.
با آنکه بایسته است چون شش ماه و دو روز و نیم از سال بگذرد نیمه سال باشد و روز نهم آنرا تسیس آغام می گویند و روز بیست و پنجم آن یکم کرم خواره است.
آبانج که روز نهم آن آخر کرم خواره است.
فوغ که هیچگونه خبری از آن نیست.
مسافوغ سغدیان از روز پنجم تا پانزدهم عیدی بر پا می کنند و سپس از آن بوسیله مسلمانان در شرغ بازاری برپا می شود که هفت روز به درازا می کشد.
ژیمدنج که روز بستو چهارم آن عید بازالامکام است.
خشوم در آخر این ماه سغدیان بر مٌردگان پیشین گریه و مویه می کنند و برآنها نوحه سرای می کنند و صورتخود را می خراشند و برای مٌردگان خوردندی و نوشیدنی می برند چنان که ایرانیان در فروردگان به همین روش رفتار می کند و انگیزه این که در آخر این ماه این کار را می کنند این است که پنجه دزدیده شده اهل سغد،چنانکه در پیش گفته شد در آخر این ماه است.

گاه انبارها

زرتشتیان در هر سال شش گاه انبار دارند هر یک را به مدت پنچ روز میگیرند.
از لحاظ قدمت عده ای این آیین را حتی قبل ظهور زرتشت دانسته اند.
اما این شش گاه انبار عبارتند از:
1. نخستین گاه انبار بنام (میدیوزرم) یا نیمه بهار در ماه اردیبهشت (روز خرداد تا روز دی به مهر) و هنگام برداشت خرمن و درو کردن غلاتی مانند گندم وجو برپا می شود.
2. دومین گاه انبار بنام (میدیوشهم) یا نیمه تابستان است که این گاه انبار در تیر ماه (روز خیر تا روز دی به مهر) و هنگام کاشت حبوباتی مانند برنج و ارزن برگزار می شود.
3. سومین گاه انبار بنام (پیتی شهم) در شهریور ماه (روز اشتاد تا روز انارام) و هنگام درو و برداشت محصول تابستانی و علوفه برای دامداری برگزار می شود.
4. چهارمین گاه انبار بنام (ایاثرم) است که این گاه انبار در مهرماه (از روز اشتاد تا انارام) و زمان کاشت محصول زمستانی برگزار می شود.
5. پنجمین گاه انبار بنام (میدیارم) است و به معنی نیمه زمستان است این گاه انبار در دی ماه (از روز مهر تا ورهرام) برپا می شود و در اصل به این جشن،جشن استراحت کشاورزان می گویند.
6. بلاخره ششمین گاه انبار بنام (همسپتمدم) است که در پایان اسفند ماه در پنج روز پایانی این ماه (گات ها) برگزار می شود این جشن بیشتر برای شکر گزاری از برکاتی است اهورامزدا عنایت کرده و هنگامی برگزار می شود که هوا رو به اعتدال می رود.
شرکت در گاه انبارها به عنوان یک وظیفه دینی برای همه ی زرتشتیان است.
در قدیم هر کس به اندازه درآمد و توانایش،داوطلبانه گوشه ای از هزینه های این جشن را متقبل می شد ولی همه ی افراد به یک اندازه از آن استفاده می کردند نکته اجتماعی این جشن ها در این بود که غنی و فقیر،پیر و جوان و زن و مرد همگی در یک جا جمع می شدند و دور یک سفره می نشستند و از یک سفره غذا می خوردند.
در پایان این جشن نیز هر آنچه از غذا باقی می ماند به افراد مستمند و بینوا داده می شد.

منبع:کتاب زرتشت پیامبر ایران باستان،نویسنده:سعید قانعی.

تصویر کاری از:هما

۱۳۹۱ بهمن ۵, پنجشنبه

جشن بزرگ سده

جشن بزرگ سده کرمان

جشن بزرگ سده

واژه سده:بیشتر دانشمندان نام سده را گرفته شده از صد میدانند.
ابوریحان بیرونی می نویسد:(سده)یعنی صد وآن یادگار اردشیر بابکان است ودر علت و سبب این جشن گفته اند که هرگاه روزها و شب ها را جداگانه بشمارند ,میان آن و آخر سال عدد صد بدست می آید و برخی گویند که علت این است در این روز زادگان کیومرث پدر نخستین درست صد تن شدند و یکی از خود را بر همه پادشاه گردانیدند و برخی برآنند که در این روز فرزندان مشی ومشیانه به صد رسیدن و نیز آمده شمار آمار فرزدان آدم ابوالبشر در این روز به صد رسید.
نظر دیگر این که سده معروف صدمین روز زمستان از تقویم کهن است زمستان در تقویم کهن صد و پنجاه روز و تابستان دویست و ده روزه بوده است و برخی که این تسمیه به مناسبت صد روز پیش از به دست آمدن محصول و ارتفاع غلات است.
زنده یاد استاد مهرداد بهار معتقد است که واژه سده از فارسی کهن به معنی پیدایش و آشکار شدن آمده و آن را برگزاری مراسمی به مناسبت چهلمین روز خورشید(یلدا) دانسته و می نویسد جشن سده سپری شدن چهل روز از زمستان و دقیقا در پایان چله بزرگ قرار دارد.
البته به جشنی دیگر که در دهم دی ماه برگزار می شده و کمابیش مانند جشن سده بوده هم باید توجه کنیم که در آن نیز آتش ها می افروختن اگر نخستین روز زمستان را پس از شب یلدا تولد دیگری برای خورشید بدانیم می توان آن را هماهنگ با جشن گرفتن در دهمین و چهلمیمن روز تولد آیین کهن و زنده ایرانی دانست و این واژه(sada)(اسم مونث)که به معنی پیدایی و آشکار شدن است در ایران باستان sadok و در فارسی میانه sadag بوده است و واژه عربی سذق و نوسذق (معرب نو سده) از آن آمده است.
دکتر بوذر جمهرمهر سده را صدمین روز زمستان می نامد و با اشاره به اوستا انواع آتش را چنین بر می شمارد آتش نخست آتش معمولی است همان که روزانه برای گرم کردن استفاده می شود آتش دوم آتش آسمانی است که بصورت صاعقه و رد و برق نمایان است سوم آتش زندگی انسان است اگر ریشه ی این آتش در وجود انسان نباشد او و حیوان و نبات همه به مرگ کشیده می شوند آتش آخر آتش عشق است آتش روحی,قلبی و فکری این آتش عشق به خداوند,عشق به پدر و مادر ,عشق به راستی و حقیقت ,عشق به فرزند ,عشق به همسر وبالاخره عشق مردم و میهن است.
ایرانیان نخستین مردمانی بوداند که ارزش و فایده آتش را شناختند و آن را پاس داشتند                                آتش سده آتش مهر و محبت است و باهم بودن و تلاش و کوشش است.

پیشینه اسطوره ای پیدایش آیین و جشن بزرگ سده

از اسطوره های جشن بزرگ سده تنها یکی به پیدایش آتش اشاره دارد.
فردوسی میگوید:هوشنگ پادشاه پیش دادی ,که شیوه کشت و کار ,کندن کاریز کاشتن درخت ... را به او نسبت می دهند ,روزی در دامنه کوه ماری دید و سنگ بر گرفت و به سوی مار انداخت و مار فرار کرد.
اما از برخورد سنگ ها بهم جرقه ای زده شد و آتش پدیدار شد .
هم در کتاب التفهیم و آثار الباقیه ابوریحان بیرونی از پدید آمدن آتش سنخنی نیست بلکه آن را افروختن آتش بر بام ها می داند که به دستور فریدون انجام گرفت و در نوروز نامه آمده است که:(آفریدون... همان روز که ضحاک بگرفت چشن سده بر نهاد ومردمان که از جر و ستم ضحاک رسته بودند,پسندیدن و از جهت فال نیک,آنروز را جشن کردندی و هر سال تا به امروز,آیین آن پادشاهان نیک عهد را در ایران و دور آن بجای می آورند.)
برآمد به سنگ گران,سنگ خورد                 هم آن و هم این سنگ گردید خورد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ                   دل سنگ گشت از فروغ آذررنگ
جهاندار  پیش  جهان   آفرین                       نیایش همی کرد و خواند  آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد                   همین    آتش   آنگاه    قبله   نهاد
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد              سده نام آن جشن فرخنده کرد.
الف)برگزاری جشن سده تا دوره ساسانی:فردوسی آن را به هوشنگ نسبت می دهد و ابوریحان بیرونی و نویسنده نوروز نامه آن را از فریدون می داند وهمچنین رسمی شدن جشن سده به زمان اردشیر بابکان منسوب گردیده اما در هیچ کدام به شیوه ای برگزاری آن اشاره ای نشده است.
ب) بعد از ساسانیان:مورخان ونویسندگانی چون بیرونی ,بیحقی ,گردیزی,مسکویه ,... از شیوه ای برگزاری جشن سده در دوران غزنویان , سلجوقیان ,خوارزم شاهیان ,آلزیار و... تا دوره مغول بسیار نوشته اند.
از آیین های عامه ی مردم سندی نداریم اما در حضور شاهان رسم شعر خوانی بود و نیز پردگان و جانورانی به آتش انداخته می شدند و گیاه خوشبو تبخیر می کردند تا مضرات آن را بر طرف کنند.
ج)در عصر حاضر:در مازندران,کردستان,لرستان و سیستان و بلوچستان ,روستاییان و کشاورزان و چوپانان و چادر نشینان نزدیک غروب یکی از روزهای زمستان(آغاز نیمه یا پایان زمستان)روی پشت بام دامنه کوه نزدیک زیارت گاه کنار چراگاه و یا کشت زار آتشی افروخته و بنا بر سنتی کهن پیراون آن گرد می آیند(بدون آنکه نام جشن سده بر آن نهند.)ولی در کرمان جشن بزرگ سده یا سده سوزی در بین تمامی اغشار مردم کرمان,مسلمان,زرتشتی,کلیمی ... رواج دارد که همه ساله در دهم بهمن ماه برگزار می شود.
در بین چادر نشینان بافت و سیرجان سده سوزی چوپانی برگزار می شود که شب دهم بهمن آتش بزرگی به نام جشن سده با چهل شاخه از درختان هرس شده که نشان چهل روز(چله بزرگ)است در میدان ده برمی افروزند و می خوانند:سده سده دهقانی/چهل کنده سوزانی/هنوز گوی زمستانی.
جشن و آیین سده سوزی فقط در کرمان است که رسمی عمومی است.
همگانی بودن این آیین در میان همه ی قشرهای اجتماعی کرمان و دلبستگی و توجه صمیمانه همه ی آنان در شرکت در این آیین نشان گر پیشینه ی کهن سال و در پای آن است در این روز همه مردم شهر اعم از زرتشتی ,یهودی ,مسیحی و مسلمان,ثروتمند و فقیر ,کارمند و کاسب در آن شرکت می کنند و در واقع می توان آن را جشن کرمان نامید.
در قدیم محل جشن در یک فرسنگی شمال شهر کرمان,بعد از ویرانه های محله قدیم زرتشتیان معروف به(محله گیری)در زمین های کشاورزی بود.
در این محل تنها یک باغ معروف به باغچه((بداق آباد))با دیوارها بلند و دو دستگاه ساختمان وجود داشت که مراسم سده سوزی روبروی در این باغ در زمین های کشاورزی برگزار می گردید,مالکان از این که سده شوزی روی زمین های کشاورزی آنان انجام می گرفت,استقبال می کردند زیرا نه تنها آن را زیان آور نمی دانستن بلکه خاکستری را که از آن باقی می ماند برای کشاورزی مفید می شمردند.
امروزه باغچه بداق آباد و زمین های کشاورزی اطراف آن به خانه و مغازه تبدیل شدند و تنها قطع زمین بزرگی باقی مانده که برای سده سوزی از آن استفاده می شود.
خیابان کنار این زمین نیز بهمین عنوان موسوم است.
سده سوزی در کرمان غروب روز دهم بهمن ماه برگزار می شود ام کرمانی ها از چند روز قبل در تداروک آن هستند.
از اول بهمن عموم باغ داران و مالکان هر یک به قدر همت و به نسبت ثروت خود چند بار هیزم را که از بیابن ها و کوهپایه های اطراف فراهم شده به محل جشن می آورند.
دست فروشان نیز تا روز نهم بهمن محل گستردن بساط خود معین می کند.
پیش ترها که سده سوزی در فضای باز انجام می شود مردم از بعد از ظهر در اطراف  افروختن آتش به صورت گروهی فرش می انداختند و تا فرارسیدن ساعت موعود خود را با گفتگو و دیدار یک دیگر و نوشیدن چای و خوردن آجیل سرگرم می کردن,اما این روزها فقط چند ساعت پیش از جشن بزرگ سده سوزی در خیابان سده اجتماع می کند.
روز دهم بهمن ماه چهره شهر عوض می شود مغازه ها زودتر بسته می شوند.
افزون بر مردم شهر مردم دیگر هم از حومه و شهرهای نزدیک برای شرکت در جشن بزرگ سده سوزی می آیند.
برزگران هنگام شرکت در مراسم حتی اگه یک شاخه هیزم هم شده برای خرمن سده میارند تا با رضای خاطر مشتی از خاکستر سده را به همراه ببرند و برای شگون و برکت در کشت زار خود بپاشند.
سده خرمن بزرگی است به قطر 14 متر و به بلندی 5تا6 متر در وسط زمین که از قبل آماده شوده است نزدیک غروب دو مودبد لاله به دست با لباس سفید که پوشاک رسمی روحانی زرتشتی به هنگام اجرای آیین های دینی است ظاهر می شوند.
زمزمه کنان به خرمن سده نزدیک می شوند و از سمت راست سه بار گردد آن می گردند پس از این خرمن هیزم را با شعله لاله ها که روشنی آنها از آتشی است که از آتشکده آورده شده از چهارسو آتش میزند.
شعله های آتش فروزان و سرکش به آسمان کشیده می شود و همراه آن هلهله و شادمانی مردم در فضا  می پیچد و همه جا سر شار از شور و هیجان می گردد.

پس از ساعت ها که شعله ها فروکش می کند مردم بویژه جوان ترها از روی بته های آتش می پرند.
در قدیم اسب سواران زودتر از مردم خود را به آب و آتش می زند و هنر نمای می کردند.
در آخرین ساعت پایانی جشن که آتش به خاکستر مینشیند مردم پس از گذراندن یک بعدازظهر شورانگیز و درخشان به خانه های خود باز می گردند.
رسم است که کشاورزان مقداری از خاکستر سده را به نشانه پایان گرفتن سرمای زمستان به کشت زارهای خود می برند و می گویند در شب ستاره گرما به زمین درود می فرستد.
صادق هدایت که در بازشناسی فرهنگ باستانی ما زحمت بسیار کشیده در کتاب نیرنگستان می گوید:(سده جشنی است که هنوز زرتشتیان کرمان به یادگار جمشید و عادات ایرانی های باستان می گیرند و برای این کار موقوفاتی در کرمان اختصاش داده اند)50 روز پیش از جشن نوروز خروارها بوته وهیزم در گبر محله گردد می آورند جنب این باغچه خانه ای است مسجد مانند و موبدان موبد از اعیان شهر و حتی از خارجه ها دعوت شایانی می کنی.
در این مجلس شراب وشیرینی و میوه زیادی چیده می شود و اول غروب دو نفر موبد دو لاله روشن می کنند و بوته ها را با آن آتش می زند و سرود مخصوصی می خوانند.
هنگامی آتش شعله ور می شود همه ی مهمان ها که پیش از چندین 1000نفر می شوند با فریاد های شادی دور آتش می گردند و این را می خوانند صد به سده سیب گله پنجاه به نوروز،شراب می نوشند و میان هلهله و شادی جشن تمام می شود.




منبع:کتاب زرتشت پیامبر ایران باستان(نوشته سعید قانعی)

تصاویر:از خبرگزاری مهر.

۱۳۹۱ بهمن ۴, چهارشنبه

زندگینامه مرحوم استاد ایرج بسطامی

مرحوم استاد ایرج بسطامی


ایرج بسطامی 1336.09.01 در خانواده ای در بم که پدر و پدر بزرگش نیز از صدای رسا همچو او برخوردار بودند به دنیا آمد.
از همان آغاز گرایش به موسیقی و آواز با نهاد او سرشته بود بطوری که بسیاری از ترانه های خوانندگان سرشناس دوره گذشته را در سنین کودکی می خواند.
آنگاه اصول اولیه موسیقی را نزد عمو خود یدالله بسطامی که ویلن می نواخت فرار گرفت به رهبری ایشان گروهی با همکاری برادران بسطامی تشکیل شد که در رادیو و تلویزیون آن زمان و اردو های رامسر اجرای برنامه داشتند.
بعد از فوت یدالله بسطامی,ایرج برای فرا گیری آواز و ردیف های آوازی نزد استاد محمدرضا شجریان آمد و به دلیل مشکلات راه و مسافت زیاد,هفته ای یکبار عشق فرارگیری آواز از بم به تهران می آمد.
سپس اتاقی در محله پامنار تهران اجاره کرد و به دلیل وقایع انقلاب تمرین های آواز برای او بسار دشوار بود اما تا آنجا که می توانست به این تمرین های ادامه می داد.
به تعلیمات استاد محمدرضا شجریان نزد استاد پرویز مشکاتیان رفت و به فراگیری تلفیق شعر و موسیقی پرداخت و اولین کاست خود بنام افشاری مرکب را با همکاری استاد پروز مشکاتیان به جامعه هنری عرضه داشت.

مرحوم استاد ایرج بسطامی و مرحوم استاد پرویز مشکاتیان

ایرج بسطامی در سن 40 سالگی به اوج فعالیت خود رسید و در طول 14 سال فعالیت ,11 کاست از ایشان بجا مانده است.عمده فعالیت ایرج بسطامی در کنار گروه صورت گرفت و از این راستا ((مژده بهار)),((افق مهر)) و((وطن من)) که از اشعار بهار است به دوستداران ارائه گشت.
در گنگره خواجوی کرمانی که در کرمان برپا شده بود ایرج بسطامی به خواندن اشعار خواجو با سوز دلی عجیب پرداخت که گذشته از سوز اشعار خواجو غم صدای ایرج بسطامی تاثیر آن را مضاعف کرد و خاطره ای به یاد ماندنی را برای تمامی حضار بجای گذاشت.
از به یاد ماندنی ترین آثار ایرج بسطامی مجموعه ی((موسم گل)) بوده که آهنگ و حال و هوایی ملی , تاریخی و مملو از حس وطن پرستی و آزادی خواهی دارد.
اشعار این مجموعه از سروده های عارف قزوینی به یاد و بزرگداشت کلنل محمد تقی خان پسیان است که در دستگاه شور اجرا شده و از جمله ماندگارترین مجموعه های موسیقی سنتی ایران است.آخرین کاری از استاد ایرج بسطامی به بازار راه یافت ظهور نام دارد.
ایرج بسطامی رحیه ای خاضع,خاشع و گوشه گیر داشت و این گوشه گیری نه از روی مردم گریزی که از سر غم بی توجهی اطرافیان و ناملایمات روزگار بود,بی توجهی و نا ملایماتی که برای همه ی اهالی هنر شناخته شده و ملموس است.
درگذشت برادر محبوبش در نوروز 1381 بر بار غصه های او افزود.
غم از دست دادن برادر تواًمان و سپس برادری دیگر در حادثه رانندگی,بار سنگینی بر دوش این هنرمند حساس و ظریف اندیش بود.
منش و سکوت خاضعانه در کنار بلند اندیشی و تیز نگری اش در این چند سال اخیر او را به انزوا و تنهایی خود خواسته و اجباری کشانده بود.
ایرج بسطامی به معنای تمام کلمه یک هنرمند بود و هنر فروشی در قاموس او جا نداشت.
تنها چیزی را می خواند که دوست داشته باشد و آن را قایل به پرداخت بداند و هیچ وقت به ارائه ی آثاری که صرفا بر طرف کننده احتیاجات مادی باشد دست نزد.
ایرج بسطامی کنسرت های متفاوتی در آلمان,فرانسه,انگلستان,سوئیس و کشورهای اسکاندناوی برگذار کرد که همگی با استقبال پرشوری مواجه شد.
صبح روز حادثه قرار بود برای اجرای تمرین به تهران برگردد و طی چند روز آینده راهی بژیک شود ولی افسوس صد افسوس که مرگ دم گرمش را فرو بست و پای رفتنش را باز داشت اکنون دیگر ایرج بسطامی در میان ما حضور ندارد سخن گفتن درباره او کارهمگان شده و سیل ارادت و جان نثاری ها از هر سو روان است دل و دیده همگان مشوش او و جانها داغ دار فراق اش.
این به نوبه خود زیبا و قابل تحسین است ولی ای کاش این توجه ها و کرنش ها در زمان زنده بودنش صورت می گرفت.
آن زمان که ایرج بسطامی دل شکسته از همه دور شده بود و غم این دنیا را به تنهایی به دوش می کشید خبری از این همه همدردی و محبت بی شایبه نبود.
تنها دوستان نزدیک,یاران با وفا و خانواده همیشه پرمهرش در کنارش بودند.
جای بسی تاسف است نماند تا ببیند پس از مرگش چگونه نوارهایش در کوتاه مدتی نایاب شده و به واسطیه نبودنش بازار کارهایش آنچنان گرم است که این گرما سرمای صبح دم زلزله را به بهاری دلنشین تبدیل کرده و فقان بلبلان را در میان نخلستان های بم طنین انداخته است.
قبل از این تنها دوست داران و مشتاقان واقعی موسیقی و آواز اصل ایرانی به دنبال آثار استاد ایرج بسطامی بودند که به قولی قدر زر زرگر شناسد و امروز شاید در بازار سیاه نوارهایش با تقاضا و در خواست مجموعه ای را یافت.
و ای کاش که بود و می دید چگونه استقبال بی نظری از آثارش پس از مرگش شد افسوس که ما مردمان مرده پرستیم.
اگر غروب هنگام در میان ویرانه های شهر بم و لابه لای نخل های همیشه سرفرازش قدم بزنیم نسیم به همراه عطر نارنج دم داوودی ایرج بسطامی نیز به تو خواهد رساند.
منبع:کتاب سکوت گویا ,گرد آورنده:مسعود زرگر.

۱۳۹۱ بهمن ۳, سه‌شنبه

درباره گربه ها

گربه نژاد ایرانی(پرشین)

انتخاب گربه:

هنگام انتخاب گربه به سن ,جنس و پوشش بدن آن توجه کنید.
سن:بچه گربه نیاز به مراقبت بیشتری دارد ولی سازش پذیرتر است بخصوص اگر حیوان دیگری در خانه باشد.بچه گربه را می توان به میل خود تربیت کرد و دردسر آن کمتر از گربه بالغی است که عادتهای قدیم را دارد بهتر است,بهتر است بچه گربه تا 8 هفته نزد مادرش باشد.

گربه

جنس:

ماده گربه مهربان تر ,مطیع تر و بازیگوش تر است.گربه نر برای حفظ قلمرو خود مبارزه می کند اگر گربه نر اخته شود مطیع تر می شود. اگر گربه ماده دارید باید مواظب بارداری ناخواسته نیز باشید.


پوشش بدن:

گربه مو کوتاه وقت کمتری جهت نگهداری می گیرد و می تواند خود را تیمار کند.گربه مو بلند زیباتر است ولی نیاز به برس زدن روزانه دارد ئ به مشکلات مو و پوست حساس تر است.



تشخیص نر و ماده:

گربه های نر از گربه های ماده بزرگتر است و دارای گردن قوی می باشند.

نگهداری گربه در منزل:

گربه را می توان در خانه به راحتی نگهداشت به شرطی که سرگرمی و تفریح داشته باشد برای نگهداشت گربه باید 4 اصل را رعایت کرد:

1.پیرایش:

گربه مو بلند هر روز و گربه مو کوتاه یک بار درهفته برس زده شوند.بعد غذا برای اینکار زمان مناسبی است.

2.تغذیه:

به گربه خود بطور منظم در زمان معین و در یک مکان مشخص غذا دهید.

3.بازی:

حداقل روزی 15 تا 20 دقیقه بازی مورد نیاز گربه است.

4.خواب:

مکان خواب و استراحت گربه در جای آرام وساکت باشد.

فعالیت وبازی:

گربه ها نیاز به گردش روزانه ندارد ولی باید آزاد باشند تا فعالیت طبیعی خود را انجام دهند گربه ها ویژه بچه گربه ها نیاز به بازی روزانه دارند.


سلامتی گربه:

گربه سالم داری اشتهای خوب ,پوشش شفاف و حرکت آسان بوده و از زندگی لذت می برد در منزل به نشانه های زیر دقت کنید:

پوشش بدن:

خارش ,ریزش موی زیاد,انگل خارجی و تغییر رنگ پوست.

چشم ها:

آبریزش ,التهاب,ملتحمه و پلک سوم,تار بودن قرینه و عدسی.

گوش:

خارش گوش,تورم,نگه داشتن سر به یک طرف,ترشحات قهوه ای.

بینی:

آبریزش,عطسه,صدای تنفس غیر طبیعی

دندان ها:

لثه های متورم و بئی بد تنفس

دفع:

اسهال ,ترشحات دستگاه تناسلی,دفع مکرر ادرار

لاغری:

لاغری می تواند دو دلیل داشته باشد یک انگل دو سوءتغذیه

استفراغ:

استفراغ گاهی به دلیل ماده مضر بلعیده شده است یا برای خلاصی از کلافه مو اگر استفراغ ادامه یابد و همراه اسهال باشد یا خون نیز باشد نشانه بیماری است.

بیماری های مشترک:

مهمترین بیماری های که از گربه به انسان سرایت می کند عبارتند از:هاری,توکسویلاسموز,عوفونتهای قارچی و انگلی باید در نظر داشت تمام اینها قابل پیشگیری می باشد.

مراقبتهای دامپزشکی:

گربه را باید مرتب نزد دامپزشک برد. واکسناسیون گربه نیز در سال اول 3,2 ماهگی وسپس سالی یکبار توسط دامپزشک انجام شود و داروهای ضد انگلی هر 6 ماه یکبار تجویز شوند یا هر 2 ماه یکبار واکسن ضد انگل تزریق شود.